به گزارش مشرق، چند ماهی است که ناامنیها و اغتشاشات در کشور فروکش کرده است اما با این حال تنش و خشونت هنوز در ستون اخبار حوادث قدرتنمایی میکند، خشونتی که در حوادث اخیر ریشه دارد و به وضوح توسط گروهی از هنجارشکنان علیه قشر مذهبی جامعه اتفاق میافتد. خشونتی که از جنس درگیری و بحث و جدل نیست، بلکه از جنس جنایت و کشتار است.
تداوم و تعدد چنین حوادثی در کشور، علاوه بر آنکه آرامش جامعه را سلب و خاطر مردم را مکدر کرده است، باطن ضد دموکراسی جریانی را به تصویر میکشد که مدتی قبل ادعای آزادیخواهی داشت و در ناقوس دموکراسی میدمید. این جریان، آنچنان یکجانبه خود را بر حق میبیند که در این مسیر هر اقدام غیرقانونی و حتی ضدانسانی را مباح میداند و حتی آن را ارج مینهد. همچنانکه در جریان ناامیهای خیابانی، شاهد صحنههای تلخ و بزهکارانهای بودیم که منجر به شهادت مظلومانه «روحالله عجمیان» و «آرمان اللهوردی» و جوانان بسیار دیگر شد.
حالا که بعد از چند ماه، اپوزیسیون به دلیل فقدان تئوری و پشتوانه سیاسی و اجتماعی، دیگر بهانهای برای بر هم زدن امنیت را ندارد؛ با ایجاد موجهای رسانهای و تبلیغات گسترده میکوشد خود را زنده نگاه دارد و بر حق نشان دهد؛ اما علیرغم این تلاش، شهادت «حمیدرضا الداغی» در سبزوار که مظلومانه فدای خشونت بی حد و مرز شد، فرصت دیگری برای شناخت دقیق جریان براندازی و فاصله قابل توجه عمل و ادعای آنها فراهم کرده است.
شهادتی که پایانی بر شعار دروغین «زن، زندگی، آزادی» بود. حادثه سبزوار نشان داد که وزن این شعارها ثقیلتر از دهان افرادیست که به دختر ایرانی تنها به عنوان صعود برای کسب قدرت مینگریستند. شعاری که در نهایت به هنجارشکنی و خشونت در جامعه ختم شد.
دفاع و تحقق شعار زن، زندگی، آزادی را الداغی با اقدام شهادت گونه اش به تصویر کشید که برای آزادی دختر ایرانی از جانش گذشت. اقدامی که ثابت کرد علی رغم تلاشهای ضدانقلاب و رسانههای بیگانه که قصد دارند مردم ایران را مخالف و مغایر با دین و ارزشهای اسلامی و ایرانی جلوه دهند اما مردم ایران بر اصولها و ارزشهای دینی و عرفی جامعه که مبتنی بر آزادی، معرفت، غیرت و آزادگی است، پایبند هستند.
الداغی در یکی از خیابانهای سبزوار وقتی آزار و اذیت دو جوان نسبت دو دختر را میبیند به سمت آنها میرود تا از «خواهرهایمان» دفاع کند اما اوباش وارد درگیری شده و او را مورد اصابت ضربات مکرر چاقو قرار میدهند.
آنچه در سبزوار برای این جوان رخ داد، به قدری بغرنج و ناراحت کننده و توأم با بیعدالتی است که هیچ تئوری و ادعایی حجم رفتار غیرانسانی صورت گرفته در آن را برنمیتابد. پدر دختری ۳ ساله که برای حمایت از دو دختر جوان جان خود را در اثر اصابت چندین ضربه چاقو از دست داده و کسانی درباره این واقعه تلخ سکوت کردهاند که مدتی قبل به خاطر درگیری بر سر رعایت حجاب در یک مغازه ماست فروشی زمین و زمان را به هم دوخته بودند و فریاد وا اسفا سر میدادند.
سوالی که در تداوم این خشونتها پیش میآید این است که حالا که دشمن به روشهای نئولیبرالیستی و از طریق جنگ سرد سعی در بهم ریختن آرامش و دوقطبیسازی جامعه دارد و هرروز هم نمود بیشتری پیدا میکند؛ چند جان دیگر باید فدای افکار ضد وطنپرستی شوند؟
سالها پیش نیز «علی خلیلی» طلبه ناهی از منکر که در تیرماه سال ۹۰ در یک درگیری خیابانی زخمی شد و حدوداً سه سال بعد براثر همان جراحات به شهادت رسید. نگاهی به اتفاقات اخیر نشان میدهد تعدد این میزان از خشونت به سطح نگران کنندهای رسیده است؛ به طوری که در حدود یک هفته گذشته ۴ روحانی مورد حمله قرار گرفتند.
اخیراً در قم خودرویی به دو طلبه در ایستگاه اتوبوس خیابان شهدا حمله و پس از زیر گرفتن و مصدومیت آنها، از خودرو پیاده شده و یکی از طلاب را مورد ضربات شدید چاقو از ناحیه گردن و پهلو قرار داد. ضارب سپس برای حمله به مأموران نیروی انتظامی اقدام میکند و قصد خلع سلاح و تصاحب اسلحه مأموران انتظامی را داشته که با شجاعت مأموران دستگیر میشود.
در مورد دیگری، یک روحانی ۳۵ ساله در بلوار مرزداران تهران ساعت ۹ روز چهارشنبه هفتم اردیبهشت پس از پارک خودرو شخصی، توسط یک دستگاه خودرو سواری به زیرگرفته شد. طبق اظهارات مسئولان انتظامی، راننده که به قصد عمد روحانی را بر روی کاپوت ماشین برای فاصله طولانی میکشد، از صحنه متواری شده است و تحت تعقیب پلیس قرار دارد.
ترور آیتالله عباسعلی سلیمانی نماینده مجلس خبرگان در یک بانک نیز مصداق دیگری از فوران این خشونت افسارگسیخته و بی حد و مرز است که پیر و جوان نمیشناسد.
علاوه بر این دهم اردیبهشت نیز فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان در حالی که با خانوادهاش در یکی از خیابانهای شهرستان در حال تردد بودند، ناجوانمردانه ترور شدند.
اما آنچه مایه تعجب است، این است که روشنفکران و اصلاحطلبان که در ماههای گذشته برای کوچکترین اتفاقات صورت گرفته از سوی مذهبینماها (ازجمله اقدام زشت خالی کردن سطل) از کاه، کوه ساختند و از هیچ تلاشی برای هیاهو و قیل و داد دریغ نکردند، در برابر چنین حوادثی، جامه سکوت بر تن کرده و منفعت خویش را در سکوت انفعالگونه میبینند.
ناصر ایمانی کارشناسی مسائل سیاسی در گفتگو با خبرنگار مهر درباره شرایط نگرانکننده جامعه و طغیان خشونتی تمام نشدنی، میگوید: «دو موضوع متفاوت وجود دارد که باید محل بحث قرار بگیرد؛ یکی بحث آکادمیک علمی از نظر روانشناختی و روانشناسی جامعه و بحث دیگری بحث سیاسی است. بحث اول که باید متخصصین امر و روانشناسان اجتماعی درباره آن اظهارنظر کنند این است که جامعه ما، الان از عقدههای فروخفته یا خشم درونی رنج میبرد. بحث فقط بر سر مسائل سیاسی نیست.»
ایمانی ادامه میدهد: «درگیریهای پیش پا افتاده بر سر موضوعات ساده که میتواند به راحتی حل شود به درگیریهای شدید منجر میشود. جامعه به لحاظ روانشناختی ملتهب است و خشم درونی دارد؛ نه الان بلکه مدتهاست اینگونه است و عوامل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا مجموعهای از اینها پشت این ماجرا وجود دارد.»
او درباره حادثه تلخ سبزوار و شهادت حمیدرضا الداغی میگوید: «در ماجرای اخیر، وقتی دو تا خانم مورد اذیت و آزار قرار گرفتند و یک نفر به کمک آنها آمد میبینیم بلافاصله چاقو بیرون میآید و فردی در این ماجرا شهید میشود، این افراد میتوانستند دست به ضرب و شتم بزنند اما فوری چاقو به دست میشوند.»
این کارشناس سیاسی در تحلیل وجه سیاسی شرایط موجود بیان میکند: «رفتار مخالفان یا معاندان نظام در ماههای گذشته این طور بوده که اگر فردی به نوعی در چارچوب طرفداری از نظام یا قوانین قرار بگیرد هرگونه خشونتی علیه او، حتی قتل او کاملاً مباح و جایز است و حتماً باید انجام شود؛ اما اگر کوچکترین توهین یا بی احترامی به او صورت بگیرد؛ چه برسد به آسیبهای بدنی با فردی که مخالف نظام است یا از قوانین حکومت تبعیت نمیکند به شدیدترین شکل موضوع را در رسانهها مطرح و پیگیری میکنند.»
ایمانی به اشاره برخوردهای دوگانه در برابر قانون معتقد است: «رویهای ایجاد شده از یک طرف خون را مباح میدانند و از طرف دیگر حرام. این بسیار عجیب است و شاید در جای دیگری شاهد نباشیم. در شرایط فعلی کسی که مخالف نظام هم باشد، در اقدامی قوانین را زیر پا بگذارد یا حتی مرتکب قتل شود؛ تحسینش میکنند. وقتی قاتل مخالف نظام باشد انتظار دارند در امان باشد و حتی مورد تشویقش و تقدیس قرار میگیرد. چنین پدیدهای در هیچ جای دنیا سابقه ندارد.»
به نظر میرسد آنچه در رسانههای رسمی و غیررسمی درباره چنین مسائلی بازگو میشود، در ادامه این روند اثرگذار است. چهرههای شناخته شده و سلبریتیها میتوانند با موضعگیری خود درباره خشونتهای این چنینی تا حدی از ادامه این چرخه ممانعت ورزند. ایمانی در این باره میگوید: «این پدیده که اینها از لحاظ رسانهای تبلیغ میکنند واقعاً خطرناک است و به شدت خشونت را افزایش میدهد؛ آنها از یک طرف خون ریختن و قتل را مباح میدانند و از طرف دیگر کوچکترین برخورد را حرام میکنند.»
او همچنین در تحلیل مواضع اخیر سلبیریتیها نسبت به حوادثی از این دست عنوان میکند: «در چند ماه اخیر سلبریتیها در مقطع حساس تاریخی قرار گرفتند؛ اصلاً حرف این نیست که آنها عقاید خو را ابراز نکنند یا اینکه عقایدشاید باید منطبق با تعاریف رایج کشوری باشد. اصلاً منظور این نیست! آنها هم مثل آحاد جامعه میتوانند حق انتخاب و آزادی داشته باشند؛ اما دو نکته مهم وجود دارد؛ اول اینکه سلبریتی یا مشهور شدن آنها در این جامعه و با ساز و کار و قوانین این حکومت بوده است؛ ناجوانمردانه است که بخواهند نمک بخورند و نمکدان بشکنند.»
این کارشناس مسائل سیاسی در پایان یادآوری میکند: «نکته دوم اینکه نمیخواهیم سلبریتیها آنچه ما میپسندیم را بیان کنند اما این ناجوانمردانه است که در مواردی که یک کار خلاف قانون و عرف صورت میگیرد، سکوت کنند؛ حتی نمیگویم خلاف شرع! واقعاً جریان روشنفکری که به «روشنفکری سلبریتیها» تبدیل شده در طول تاریخ کشورمان کارنامه خوبی در مقاطع حساس از خودشان به جا نگذاشتهاند.»